پستی که هیچ وقت نوشته نشد!

 

گفت: حالا من یه آرزو دارم تو سینه...

براش آرزو کردم که به آرزوش برسه!

گفت: میدونی چیه؟؟

بعد ادامه ی شعر رو خوند: که دوباره چشم من تو رو ببینه...

بازم براش آرزو کردم که به زودی هر کی رو می خواد ببینه و به آرزوش برسه!

گفت: مخاطب شعر توئی!!!

زیاد باور نکردم چون دیدن من اونقدرها سخت و مهم نبود که جزو آرزوهاش به حساب بیاد.

گفتم: چه آرزوی کوچیکی!!

آخه همیشه شنیده بودم آرزوها دست نیافتنی اند. یعنی از بچگی آرزو رو خواسته ی دست نیافتنی برام تعریف کرده بودند.

ولی حالا...

نمی دونم اون آرزوی کوچیک به چی تبدیل شد...حسرت یا آرزوی محال؟

آزاده

 

یا حق

|:

بعضی وقتا 1 شعر چقدر قشنگ می تونه احساس درونی آدما رو بیان کنه !!!

 

 

 

سردیه این نگاهو بشکن

فاصله سزای ما نیست

تو بمون واسه همیشه

این جدایی حق ما نیست

بودن تو آزرومه

حتی واسه ی یه لحظه

مــــــی میرم بـــــی تو

خوندن من یه بهانست

یه سرود عاشقانست

من برات ترانه می گم

تا بدونی که باهاتم

تو خودٍ دلیل بودنم

بی تو شب سحر نمی شه

مــــــی میرم بـــــی تو

 

من عشقت رو، به همه دنیا نمی دم

حتی یادت رو، به کوه و دریا نمی دم

با تو مـــــــی مونم، واسه همیشه

اگه دنیا بخواد، منو تو تنها بمونیم

واست می میرم، جواب دنیا رو می دم

با تو مـــــــی مونم، واسه همیشه

 

من عشقت رو، به همه دنیا نمی دم

حتی یادت رو، به کوه و دریا نمی دم

با تو مـــــــی مونم، واسه همیشه

 

خاطرات تو رو چه خوب، چه بد حک می کنم

توی تنهاییام فقط به تو فکر می کنم

با تو مـــــــی مونم، واسه همیشه

اگه دنیا بخواد منو تو تنها بمونیم

واست می میرم، جواب دنیا رو می دم

با تو مـــــــی مونم، واسه همیشه

اگه دنیا بخواد منو تو تنها بمونیم

واست می میرم، جواب دنیا رو می دم

با تو مـــــــی مونم، واسه همیشه

 

 

7th Music Band- Vasat Mimiram

 

و چقدر دنیا قشنگ و زیبا می شه وقتی تازه شب امتحان یه درس رو می فهمی !!! و چقدر قشنگ تر و زیبا تر می شه وقتی 01/0% امیدوار می شی که می تونی اون درس رو پاس کنی ... و چقدر دنیا یهو ای زشت و بدترکیب می شه وقتی یاد نمره ی میان ترمت یهو ای می افتی !!!

 

 

آزاده

یا علی

وقتی با منی !!!

 

دلم می خواد با تو باشم

لحظه به لحظه عمرمو

با تو فراموش بکنم

قصه های گذشتمو

وقتی با منی چرا

دنیا برام زیبا می شه

انگار تولدی دوباره

تو زندگیم پیدا می شه

هر جا که من پا می ذارم

یاد تو خاطرم میاد

از توی ذهنم نمی ری

عاشقتم خیلی زیاد

ای کاش بدونی که برام

خورشید فردای منی

نباشی دنیا رو نمی خوام

تو نور چشمای منی

با تو همه دنیا مال منه

خوشی هر جا پر می زنه

تو وجودت غم شکنه

بی تو نمی تونم پا بگیرم

چه کنم آتیش می گیرم

تو نباشی من می میرم

 

گوشه ای از راز نگات

به وسعت زندگیه

قلب تو لبریز شده از

معرفت و سادگیه

وقتی که دور می شی ازم

غم دلمو خون می کنه

نبودنت حتی یه لحظه

قلبمو ویرون می کنه

دست توی دست من بذار

بیا بریم یه جای دیگه

یه جا که حتی توی خواب

هیچ کسی اونو ندیده

با من بمون تا همیشه

عشقو برام هدیه بیار

بذار منم به پات بمیرم

پا روی زندگیم بذار

 

با تو همه دنیا ماله منه

خوشی هر جا پر می زنه

تو وجودت غم شکنه

بی تو نمی تونم پا بگیرم

چه کنم آتیش می گیرم

تو نباشی من می میرم

...

من می میرم

 

دنی-وقتی با منی

تنهایی !!!

 

دارم کم کم به این نتیجه می رسم که واقعا ایراد از منه که نمی تونم کسی رو برا خودم نگه دارم... می ترسم دیگه روی کسی اسم دوست بذارم هر کسی رو دوست خودم دونستم بعد یه مدتی لگدم کرد و رفت...

یه ثمین و یه فرناز موندن که اونها هم با منند ولی اندازه ی یه دنیا باهام فاصله دارند و این مدت از بسکی اذیتشون کردم مطمئنا یه روزی تحملشون تموم میشه و تنهام میذارند... مثل بقیه ... مثل همون هایی که الان بودنشون برام بهترین مرهم واسه تنهاییم بود ولی حالا ...

از امروز تصمیم گرفتم فقط خودم باشم و خودم... تصمیم گرفتم هیچ کس رو به خلوت تنهاییم راه ندم که هر لحظه ترس از دست دادنش عذابم بده!!!

 

آزاده

۱۶/۲/۸۶

قطره ...

شیشه پُر بود از قطره های کوچولوی تنها !

یه قطره کوچولو که مشغول شیطونی بود پاش لیز خورد و افتاد رو یه قطره کوچولوی دیگه ، یه کم بزرگ شد ولی انگار هنوزم دنبال شیطونی بود چون دوباره لیز خورد و افتاد رو یه قطره کوچولوی دیگه ، یه کم دیگه لیز خورد و داشت می افتاد رو قطره کوچولوی بعدی که انگاری دلش برای قطره کوچولو سوخت ، یه کم مونده به قطره کوچولو کنار یه قطره ی بزرگ تونست خودش رو نگه داره اما تا وایستاد اون قطره بزرگه پشتش رو کرد بهش... شاید از پیدا شدن یه همزبون ناراحت شد ، شایدم از اینکه یه قطره ی دیگه جاش رو تنگ کنه !!!

قطره کوچولو که حالا دیگه بزرگ شده بود به اون قطره ی بزرگ گفت :ما می تونیم تنهاییمون رو با وجود همدیگه پُر کنیم مگه نه؟؟؟؟

ولی قطره بزرگه با عصبانیت گفت : نه من می خوام تا آخر زندگیم تنها باشم و جای خالی عشقم رو با وجود کسی پُر نکنم ...

قطره کوچولو دلش شکست ، خواست دولا شه و خرده شکسته های دلش رو از زیر پاش جمع کنه که لیز خورد و رفت تا آخر شیشه ... از پایین شیشه هم افتاد رو زمین و وجودش مثل دلِ شکستش 1000 تا تیکه شد ...

حالا فهمیدم چرا همه ی قطره های روی شیشه تنها بودن !!!!

 

 

آزاده

 

یا علی

...

۱ فاتحه برای شادی روحش ...

۳ روز ...

...

 

 

یا علی

رودخونه

بازم لب رودخونه ... این بار دیگه تنها نیستم ، ثمین و فرناز هم پیشم نشستند. طبق معمول فرناز تو گذشتش غرقِ، ثمین هم داره کم کم میره سراغ خاطره هاش ، بازم مثل همیشه من دارم چرت و پرت می گم که اون 2تا از فکر بیان بیرون...

این دفعه چرت و پرت هام زود ته می کشه، ولی نمی خوام فکر کنم ... به هیچی !! دلم می خواد توی حال بمونم، بیشتر چیزایی که از گذشته تو ذهنم میاد رو دوست ندارم ... می خوام توی زمان حال باشم !!

دلم برای خودم سوخت که کسی نیست فکرم رو مشغول کنه ...

چند متر اون طرف تر چشمم به یه پسره میوفته، زُل زده به رودخونه حتی 1بار هم چشماش به هم نمی خورند....

طرف دیگه رو نگاه میکنم، یه دختر با یه پسر نشستند، دختره نگاهش به رودخونه ست ولی پسره فقط دختره رو نگاه میکنه و حرف می زنه ... از حرکات دستش حدس زدم داره سعی می کنه خودش رو تبرئه کنه، دستاش حالت التماس داشتند ......

یه پرنده ی مهاجر حواسم رو پرت کرد، یه بند به پاش بسته بودند .... دیگه برام تکراری شد.....

برمی گردم سراغِ پسره که تنها بود، دیگه رودخونه رو نگاه نمی کنه ... سرش رو زانو هاشه، شاید می خواد کسی اشک هاش رو نبینه....

ثمین و فرناز هم که چشماشون قرمز شده ... دیگه حالش رو ندارم نقش غریق نجات رو براشون بازی کنم....

دوباره می رم سراغ اون 2تا دختر و پسر، پسره بلند شد و رفت.... ولی دختره هنوز چشمش به رودخونه ست...

از دور یه پیرِمرد داره میاد، یه کتاب و یه پارچه دستشِ و به سختی راه می ره... جلومون رسید... کتابِ دیوانِ حافظ دستش بود... یاد حافظ خودم افتادم ، دقیقا 1سال و 2ماهه سراغش نرفتم... یادمه آخرین بار از عصبانیت یه جا قایمش کردم... یادم باشه رفتم خونه پیداش کنم...

یه دفعه دلم خواست.... میتونم نیت کنم؟؟؟

نشست جلوی پام، روی زمین... کتاب رو باز کرد... برام می خوند و لبخندش بیشتر می شد... نمی دونم چرا یهو خوشحال شدم، اینقدر که بلند بلند می خندیدم.......................

می ترسم حافظ مثل اون دفعه واقعیت رو بهم نگفته باشه.... پشیمونم کاش سر قولم می موندم و دیگه سراغ حافظ نمی رفتم.................................................

 

دوش در حلقه ی ما قصه ی گیسوی تو بود

تا دل شب سخن از سلسله ی موی تو بود

دل که از ناوک مژگان تو در خون می گشت

باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود

هم عفا الله صبا کز تو پیامی میداد

ورنه در کس نرسیدیم که از کوی تو بود

عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت

فتنه انگیز جهان غمزه ی جادوی تو بود

من سرگشته هم از اهل سلامت بودم

دام را هم شکن طُره ی هندوی تو بود

بگشا بند قبا تا بگشاید دل من

که گشادی که مرا بود ز پهلوی تو بود

بوفای تو که بر تربت حافظ بگذر

کز جهان میشد و در آرزوی روی تو بود

 

 

 

 

 

 

 ۲۰/۱۲/۸۵

آزاده

دیوار...

کی؟ کی میشه توی خواب هام اون دیوار شیشه ای شکسته بشه؟

چرا باید وقتی میای به دیدنم بین دستامون فاصله ی این دیوار لعنتی باشه؟

بهم یه قولی می دی؟ قول می دی آرزوی آخرم رو بر آورده کنی؟ قول می دی بهم دفعه ی بعد که اومدی دیدنم با اون سنگِ دلت بزنی و اون دیوار لعنتی رو بشکنی؟

همون که بین دستای من و تو فاصله انداخته!

حسودیم میشه می دونی به چی؟ به کیفِ ت ! می بینی چقدر مسخره ست!؟

می بینی حتی به اونی که جای منو برات گرفته هم حسودیم نمی شه.

کاش می شد کیفِ ت بودم تا همیشه دستامو بگیری!

کاش می شد لباسی بودم که تو می پوشی اونوقت همیشه تو بغلت بودم!

ای کاش می شد جای عینکِ ت بودم تا بتونم هر چقدر که دلم می خواد تو شبِ چشمات گم بشم با همون فاصله ی کم بدون هیچ حراستی، بدون هیچ گشتِ مبارزه با مفاسد و بدون هیچ فاطمه کماندو ای

می بینی؟ میبینی که حتی دلم نمیاد به موجودای زنده ی اطرافت حسودی کنم؟ شاید چون زورم بهشون نمی رسه.

نه !!! نمی خوام بجنگم. می خوام هنوز همون آدمِ قبلی باشم. همونی که حسادت تو ذاتش نبود. به نظر تو میشه خدا؟؟؟؟

خدا این جاده ای که منو توش گذاشتی آخرش به کجا می رسه؟ چرا برام هیچ راه فراری نذاشتی؟ حتی 1 دوراهی!!!!! بدونِ 1 گیاه سبز که بهم امید بده!

مثل کویر، بدونِ چشمه!!! یه جاده ای که آخرش می ترسم سراب باشه!!! نیست، مگه نه؟؟؟؟

آخرش اقیانوسِ.

نه! اقیانوس هم نیست. فهمیدم چیه!!!

این جاده ایه که کره ی زمین رو به یه کره ی دیگه وصل کردی! آخرش به یه کره ای می رسم که تمام سطحش رو آب گرفته! یه جایی که خشکی توش معنی نداره!!!

چه برسه به کویر. مگه نه؟؟؟؟

آره، بهم بگو آره خدا مثل همیشه که الکی امیدوارم کردی.

ولی نه !!! این دفعه گولم نزن بسه برام!!!

بگذریم...

خدا می بینی؟؟ می بینی از این دنیای خسیسِ ت گذشتم؟؟؟ از این دنیای خسیسِ ت که چشم نداره ببینه یه دل از اون چند میلیارد دل به نامِ منه!!!!

از این دنیای کوچیکِ ت که 2تا دل کنار هم جا نمیشه!

از این دنیای بی عُرضه ی بی لیاقتت که نمی تونه یه دل رو سالم نگه داره ...

آهای زندگی ای که ادعات می شه قشنگی چرا بی خیال من نمی شی؟؟؟ دست از سرم بردار از اون همه ادعای الکی ت خسته م!!! اصلا بذار بی رودربایستی بهت بگم: زشت تر و بد ترکیب تر از تو وجود نداره....

من بی خیالت شدم زندگی....................تو هم بی خیالم شو

 

 

 

یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم

گر چه در خویش شکستیم صدایی نکنیم

یادمان باشد سر سجاده عشق

جز برای دل محبوب دعایی نکنیم!

پر پروانه شکستن هنر انسان نیست

گر شکستیم ز غفلت،من و مایی نکنیم!

یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم!

وقت پرپر شدنش سوز و نوایی نکنیم!

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند

طلب عشق ز هر بی سرو پایی نکنیم

 

 

 

 

 

آزاده

سکوت

چند دقیقه سکوت ، برای اینکه چند دقیقه خالصانه به یاد عزیزایی باشیم که دیگه پیش مون نیستند ...
چند دقیقه سکوت ، برای اینکه چند دقیقه خالصانه و از ته دل برای شفای جوونایی که چند قدم بیشتر تا مرگ فاصله ندارند،دعا کنیم... برای شفای بیمارهای سرطانی
چند دقیقه سکوت ، برای اینکه چند دقیقه خودمون رو جای اون مادر و پدرهایی بذاریم که عزیز ترین کسشون داره جلوی چشماشون ذره ذره آب میشه...
چند دقیقه سکوت ، برای اینکه چند دقیقه خالصانه به کارایی که می کنیم فکر کنیم و عجولانه و غیرمنطقی در مورد کسایی که نمی شناسیم قضاوت نکنیم ...
چند دقیقه سکوت ، برای اینکه چند دقیقه نشون بدیم از اینکه بعضی حرمت ها شکسته شده ناراحتیم ...
چند دقیقه سکوت ، برای احترام به فوت دوستی های کهنه ...

سکوت ... سکوت ... سکوت ... سکوت ... سکوت .... سکوت ...




آزاده

قاصدک

اول سلام

من واقعا لذت می برم وقتی همیشه آخرین سری انتخاب واحد به من میوفته  و همیشه هر واحدی هم که می خوام فایلش بازه

من واقعا لذت می برم وقتی میبینم دوستام در به در طی ۱۰۰تا پله بالا و پایین می دوند برای ۱امضا که بشند ۱۷ واحد، اونوقت من میشینم و ۲۰ واحدی که به راحتی گرفتم رو نگاه می کنم

من واقعا لذت می برم وقتی کلاس هامو می پیچونم و آخر ترم پشیمون نمی شم

من واقعا لذت می برم وقتی نخونده می رم سر جلسه امتحان و نمره ی خوبی میگیرم (ولی الان کُلی پشیمونم که چرا نخونده میرم سر امتحان چون میتونم بعضی وقتا ۲۰ بگیرم )

من واقعا لذت میبرم وقتی برگه ی امتحان کامپیوتر رو سفید میدم بعد استاد جون ییهو به طور غیر قابل باوری بهم ۲۰ میده

من واقعا لذت می برم وقتی ریاضیمو میشم ۱۷.۵ بعد قرآن میشم ۱۶

من واقعا لذت می برم وقتی به آرایشگر میگم یه کم موهامو کوتاه کن بعد ور میداره کچلم میکنه

من واقعا لذت می برم وقتی میبینم دوستان به جای دلداری ییهو بی تعارف بهم میگند خروس  طی پیامد قبلی

من واقعا لذت می برم وقتی قاشق توی بشقابم جلومه و بعد اینکه کُلی رفتم از آشپزخونه قاشق اوردم میبینم یه قاشق توی بشقابمه

و در آخر بسیار لذت می برم وقتی بعد ۲ قرن هٍلک هٍلک می رم کلاس رانندگی بگیرم و برم امتحان بدم آقای جناب سرهنگ می گه پوشه ت رو بده هی میگم دست خودته  بعد ییهو یادم میوفته که همون ۲ قرن پیش پوشم رو دادم به مرمری

ولــــــــــــــــــــــــــــــــــی حواسم پرت نیستا

 

 Ghasedak

آهای آهای قاصدکا

برین برین بالا بالا

بگین در گوش خدا

دوستم نداره

بگین دلم کوچیکه که

داره میشه تیکه تیکه

اشکام چیکه چیکه چیکه

دوستم نداره

 

قشنگه دوستش دارم!! اینم لینک دانلودش ==> مهیار-دوستم نداره

 

 

 

یا هُوَ ... یا علی

آزاده