دیوار...

کی؟ کی میشه توی خواب هام اون دیوار شیشه ای شکسته بشه؟

چرا باید وقتی میای به دیدنم بین دستامون فاصله ی این دیوار لعنتی باشه؟

بهم یه قولی می دی؟ قول می دی آرزوی آخرم رو بر آورده کنی؟ قول می دی بهم دفعه ی بعد که اومدی دیدنم با اون سنگِ دلت بزنی و اون دیوار لعنتی رو بشکنی؟

همون که بین دستای من و تو فاصله انداخته!

حسودیم میشه می دونی به چی؟ به کیفِ ت ! می بینی چقدر مسخره ست!؟

می بینی حتی به اونی که جای منو برات گرفته هم حسودیم نمی شه.

کاش می شد کیفِ ت بودم تا همیشه دستامو بگیری!

کاش می شد لباسی بودم که تو می پوشی اونوقت همیشه تو بغلت بودم!

ای کاش می شد جای عینکِ ت بودم تا بتونم هر چقدر که دلم می خواد تو شبِ چشمات گم بشم با همون فاصله ی کم بدون هیچ حراستی، بدون هیچ گشتِ مبارزه با مفاسد و بدون هیچ فاطمه کماندو ای

می بینی؟ میبینی که حتی دلم نمیاد به موجودای زنده ی اطرافت حسودی کنم؟ شاید چون زورم بهشون نمی رسه.

نه !!! نمی خوام بجنگم. می خوام هنوز همون آدمِ قبلی باشم. همونی که حسادت تو ذاتش نبود. به نظر تو میشه خدا؟؟؟؟

خدا این جاده ای که منو توش گذاشتی آخرش به کجا می رسه؟ چرا برام هیچ راه فراری نذاشتی؟ حتی 1 دوراهی!!!!! بدونِ 1 گیاه سبز که بهم امید بده!

مثل کویر، بدونِ چشمه!!! یه جاده ای که آخرش می ترسم سراب باشه!!! نیست، مگه نه؟؟؟؟

آخرش اقیانوسِ.

نه! اقیانوس هم نیست. فهمیدم چیه!!!

این جاده ایه که کره ی زمین رو به یه کره ی دیگه وصل کردی! آخرش به یه کره ای می رسم که تمام سطحش رو آب گرفته! یه جایی که خشکی توش معنی نداره!!!

چه برسه به کویر. مگه نه؟؟؟؟

آره، بهم بگو آره خدا مثل همیشه که الکی امیدوارم کردی.

ولی نه !!! این دفعه گولم نزن بسه برام!!!

بگذریم...

خدا می بینی؟؟ می بینی از این دنیای خسیسِ ت گذشتم؟؟؟ از این دنیای خسیسِ ت که چشم نداره ببینه یه دل از اون چند میلیارد دل به نامِ منه!!!!

از این دنیای کوچیکِ ت که 2تا دل کنار هم جا نمیشه!

از این دنیای بی عُرضه ی بی لیاقتت که نمی تونه یه دل رو سالم نگه داره ...

آهای زندگی ای که ادعات می شه قشنگی چرا بی خیال من نمی شی؟؟؟ دست از سرم بردار از اون همه ادعای الکی ت خسته م!!! اصلا بذار بی رودربایستی بهت بگم: زشت تر و بد ترکیب تر از تو وجود نداره....

من بی خیالت شدم زندگی....................تو هم بی خیالم شو

 

 

 

یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم

گر چه در خویش شکستیم صدایی نکنیم

یادمان باشد سر سجاده عشق

جز برای دل محبوب دعایی نکنیم!

پر پروانه شکستن هنر انسان نیست

گر شکستیم ز غفلت،من و مایی نکنیم!

یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم!

وقت پرپر شدنش سوز و نوایی نکنیم!

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند

طلب عشق ز هر بی سرو پایی نکنیم

 

 

 

 

 

آزاده

نظرات 2 + ارسال نظر
دنیا شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 08:11 ب.ظ http://boloreroyaha.blogfa.com

سلام آزاده جون

اول از همه چیز باید بگم من اول شدم بعدشم چرا آپ می کنی خبرم نمیکنی بعد از همه این حرفا مطلبت خیلی زیبا بود
به خدا وقتی خوندمش اشک تو چشمام جمع شد.

راستی من آپ کردم بدو بیا

شمیم یاس یکشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 12:37 ق.ظ

شعر زیبایی بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد