پستی که هیچ وقت نوشته نشد!

 

گفت: حالا من یه آرزو دارم تو سینه...

براش آرزو کردم که به آرزوش برسه!

گفت: میدونی چیه؟؟

بعد ادامه ی شعر رو خوند: که دوباره چشم من تو رو ببینه...

بازم براش آرزو کردم که به زودی هر کی رو می خواد ببینه و به آرزوش برسه!

گفت: مخاطب شعر توئی!!!

زیاد باور نکردم چون دیدن من اونقدرها سخت و مهم نبود که جزو آرزوهاش به حساب بیاد.

گفتم: چه آرزوی کوچیکی!!

آخه همیشه شنیده بودم آرزوها دست نیافتنی اند. یعنی از بچگی آرزو رو خواسته ی دست نیافتنی برام تعریف کرده بودند.

ولی حالا...

نمی دونم اون آرزوی کوچیک به چی تبدیل شد...حسرت یا آرزوی محال؟

آزاده

 

یا حق

نظرات 5 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 2 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 03:43 ق.ظ

ولی من 2 تا آرزو دارم تو سینه !

فرزاد پنج‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 01:41 ق.ظ http://petti.blogsky.com

آزاده؟
نبینم ناراحتی
من آپ کردم و منتظر تو.

فرزاد یکشنبه 13 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 02:24 ب.ظ http://petti.blogsky.com

آزاده آپ کن دیگه
تو چرا یهو غیبت میزنه؟

شکوه دوشنبه 12 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 11:25 ب.ظ http://HONEY-SHOKOUH.BLOGFA.COM

سلام ازاده جان.وبلاگت خیلی با حاله.در حالیکه ساده است قشنگه.

بد اخلاقه اخمو!!!! جمعه 16 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 01:26 ب.ظ

جالبه آخره نوشته هات یا علی به یا حق تغییر پیدا کرد!!!!!!!! نه؟؟؟؟ :d
آزی سری آپ کن!!!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد