خاطره

بعضی خاطره ها اینقدر شیرینند که وقتی به یادشون می افتی شاید ساعت ها بشینی پاشون بدون اینکه گذر زمان رو متوجه شی. اونوقت خودتو توی خاطره هات غرق می کنی اینقدر می خوای بری جاهای عمیقشون که حتی بزرگترین غریق نجات ها هم نتونند درت بیارند، اینقدر بهشون نزدیک می شی که شیرینیشو با تمام وجود احساس می کنی، لمس میکنی و دلت می خواد هیچ وقت از اون خواب خاطره بیدار نشی... اینقدر جلو می ری که به قسمت ناراحت کنندش می رسی، اونوقت می خوای از روشون بپری. از بدشانسی پات گیر میکنه به همون کوه غم و غم ها می کشندت میونشون. اینقدر غصه می خوری که حتی نمی تونی یه قدم به جلوترش بری... اینقدر گیر میکنی که هر وقت دیگه ای که باز نشستی پای خاطرات دوباره از همون جا سر در میاری، اونوقته که احتیاج به کسی داری که نجاتت بده، احتیاج به همونی داری که توی اون خاطره ی بد شریکت بوده، که با همه ی وجودش اون غم رو احساس کنه و درکت کنه... اگه اون خاطره ی بد از دست دادن همون شریک باشه باید چیکار کرد؟؟؟؟

می خوام به خودم ثابت کنم بعضی اتفاق ها و چیزا اینقدر ارزشمندند که تا وقتی زنده ایم از جلوی چشما کنار نمی ره و هیچ وقته هیچ وقت فراموش نمی شند....

 

دوباره دل هوای با تو بودن کرده

نگو این دل دوری عشقتو باور کرده

دل من خسته از این دست به دعاها بردن

همه ی آرزوهام با رفتن تو مردن

حالا من یه آرزو دارم تو سینه

که دوباره چشم من تو رو ببینه

واسه پیدا کردنت تن به دل صحرا میدم

آخه تو رنگ چشات هیبت دنیا رو دیدم

توی ۷تا آسمون تو تک ستاره ی منی

به خدا ناز دو چشماتو به دنیا نمی دم

حالا من یه آرزو دارم تو سینه

که دوباره چشم من تو رو ببینه

.

.

.

 

رفتی و خاطره های تو نشسته تو خیالم

بی تو من اسیر دست آرزوهای محالم

یاد من نبودی اما من به یاد تو شکستم

غیر تو که دوری از من دل به هیچ کسی نبستم

هم ترانه یاد من باش، بی بهانه یاد من باش

وقت بیداری مهتاب عاشقانه یاد من باش

اگه باشی با نگاهت، میشه از حادثه رد شد

میشه تو آتیش عشقت گر گرفتن و بلد شد

اگه دوری، اگه نیستی، نفس فریاد من باش

تا ابد، تا ته دنیا، تا همیشه یاد من باش

.

.

.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد