فاصله

در خیابان های پر پیچ زمان

دستهای مهربانت گم شده

در میان کوچه های فاصله

بوسه های جاودانت گم شده

بین دستان من و تو فاصله

همچو دیواری زسنگ خاره است

دیگرم آغوش پر مهر تو نیست

مرگ من از بهر دردم چاره است

من کنون تنها تر از تنهائیم

ساغر جانم ترک برداشته

هستیم بوی حقارت می دهد

دست غم در من علم افراشته

شمعدانی ها کنون پژمرده اند

زندگی از زنده بودن در گریز

دفترم روی زمین جا مانده است

عشق من با هستی من در ستیز

کاش می شد که بگریزم ز خود

آن نگاه عاشق از یادم رود

کاش می شد لبان تشنه ام

بوسه های آتشین یادش رود

لیک هرباری که می بینم تو را

می شوم عاشق تر و دیوانه تر

تو از این عاشق کشی خرسند و شاد

خنده هایت هر زمان مستانه تر

<<مانا ابراهیمی>>

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد